تموم شهر خوابیدن..

ساخت وبلاگ
خب فکر میکنم دیگه وقتشه که تصمیمم رو عملی کنم. بیست ماه اینجا نوشتم.روزای بد و روزای خوب رو.آرزوها و احساساتم رو.اشک ها و لبخندهام رو. نوشتم که بمونه برای بعد ها.که بعدها بتونم راحتتر روزهام رو مرور کنم. متشکرم از همه ی دوستانی که اینجا رو میخوندند؛ چه خاموش و چه روشن. متشکرم از دوستانی که همیشه ه تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 16 فروردين 1396 ساعت: 8:46

نمیتونم صبر کنم تا یه وب جدید بسازم و براش عنوان انتخاب کنم؛ تا توش بنویسم :

دلم میخواد تو حرم امام رضا ع باشم ..

نمیتونم بگم که الآن چقدر دلم میخواد مشهد باشم.چقدر دلم میخواد مشهد باشم ...

.

.

 

.

.

دوستانی که رو پست قبل کامنت گذاشتید کامنت هاتون رویت شده.به محض ساختن وب جدید آدرسشو براتون میفرستم ...

تموم شهر خوابیدن.....
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 16 فروردين 1396 ساعت: 8:46

همه دارن به جون 95 غر میزنند که بیا و زودتر تموم شو. ولی من 95 رو دوست داشتم . 95 یکی از غیرقابل پیش بینی ترین و پر هیجان ترین سال های عمرم بود.سالی که هیچ دوروزش مثل هم نبود. سالی که سورپرایزاش تمومی نداشت.انقدر غیرقابل پیش بینی که حتی تو این چند روز باقی مونده ش هم انتظار هر سورپرایزی رو دارم.و ال تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

اگه بهم بگن تو چه روزی واقعا "زندگی" کردی؟!


قطعا میگم روزی که موفق شدم دلی رو شاد کنم و آرزویی رو برآورده.روزی که موفق شدم یه لبخند از تهِ دل برای کسی بسازم.یه شادی عمیق و فراموش نشدنی ...


اون روزه که من واقعا زندگی کردم ..

تموم شهر خوابیدن.....
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

دیشب ساعت یک دفترچه ی ارشد وزارت علوم رو دانلود کردم.همینطور رشته ها و زیرگروه هاشونو نگاه میکردم و به اسم مسخره و بدرد نخورشون میخندیدم ( خدایی رشته ی شناسایی و مبارزه با علف های هرز!!! خنده نداره؟! فک کن طرف بره فوق لیسانس شناسایی علف های هرز بگیره :))) ) که یهو رسیدم به یه رشته .....  این یکی ج تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

خانوم ت را از روزهای دبستان میشناسم.صاحب لوازم تحریری نزدیک مدرسه بود.هرروز وقتی زنگ خانه میخورد با بچه ها دوان دوان به مغازه ی کوچکش میرفتیم و برچسب باربی و دفترچه ی خاطرات و این چیز ها میخریدیم. القصه این خانوم ازآن سالها با ما آشناست.چند روز پیش با مامان برخوردی داشت و از آنجا فهمیدم که ایشون زی تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

میخواستم برای روز مادر پست بذارم تو اینستا؛ نتم ضعیف بود.عکسی هم که میخواستم بذارم رو پیجم؛ تو گوشی ای بود که خطش نت نداشت.wifi host pot روشن کردم و با اون یکی گوشی آنلاین شدم دیدم این یکی که اصلا آنتن نمیده.مگه اینکه از مغازه برم بیرون.رفتم بیرون مغازه هی قدم زدم تا بلخره موفق شدم عکس رو آپلود کنم تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

امروز که داشتم ست هفت سین رو از تو کمد در میاوردم تا رو میز بچینم،باورم شد که جدی جدی فردا عیده. نودوپنج انقدر زود گذشت که انگار دیروز بود که سفره رو جمع کرده بودم... خواستم از نودوپنج بنویسم اما فکر میکنم هرچی لازم بود رو تو چند پست قبل راجبش گفتم .. نودوپنج تموم شد.یک سال گذشت باهمه ی تلخی ها و تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1396 ساعت: 20:08

پیش هر دوست فارغ التحصیلی نشستم گفت از دوری دانشگاه و خاطرات و روزای خوبش داره دیوونه میشه !  فکر کنم جزو انگشت شمارانی باشم که دلم برای هیچی ه دانشگاه تنگ نمیشه !! درسته بهم خوش نگذشته و خاطرات چندان خوبی ازش ندارم؛و حتی خاطرات خیلی بدی ازش دارم و خیلی تو اون چند سال عذاب کشیدم؛اما در عوض الان خاط تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:03

از پشت ویترین توجهم را جلب کردند.زن خیلیییی کم سن و سال تر بود.اما مرد خیلی هم پیر نبود..یک پسر کوچک داشتند که در کالسکه خوابیده بود.مرد به داخل مغازه آمد.ایستادم و سلام کردم و خوش آمد گفتم ..مرد دست به سینه گذاشت و تعظیم کرد.. در دل گفتم چه مشتری مودبی  ...! ناگهان متوجه شدم زن از پشت شیشه ؛ با دست تموم شهر خوابیدن.....ادامه مطلب
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 17:07