تو آسمانی و من آن تک درخت کهسارم ..

ساخت وبلاگ


با همکلاسی دانشگاهم نشسته بودیم رو جدول و باهم حرف میزدیم .

یهو پرسید تو چطور انقدر قشنگ حجاب میگیری؟ همه ی خونواده تون محجبه ن؟

براش تعریف کردم انگیزه ی محجبه شدنم چی بوده و چه قصه ای داشته. 


دلش کشید سمت مشهد و گفت دوم دبیرستان که بودم از طرف مدرسه برده بودنمون مشهد.اسفند ماه بود.ایام عزاداری صفر؛ شهادت حضرت رسول و امام رضا.همه ی اتاق های هتل پر بودند.برای همین ما رو بردن طبقه ی آخر هتل؛ که به عنوان سلف ازش استفاده میشد.تا اتاق ها خالی شه.تو خیابونای مشهد؛ مردم مثل رودخونه در جریان بودند و سمت حرم میرفتند.اون طبقه به سمت حرم پنجره داشت ...رفتم سمت پنجره.برای اولین بار گنبد طلای حرم رو ازونجا دیدم ..سرمو تکیه دادم به پنجره و شروع کردم به اشک ریختن...اشک میریختم و زیرلبم باهاش حرف میزدم...


ادامه مطلب
تموم شهر خوابیدن.....
ما را در سایت تموم شهر خوابیدن.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnilgoong بازدید : 35 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 18:33