تموم شهر خوابیدن..

متن مرتبط با «دنیای من و عشقم» در سایت تموم شهر خوابیدن.. نوشته شده است

اولین و آخرین پست نودوشش

  • خب فکر میکنم دیگه وقتشه که تصمیمم رو عملی کنم. بیست ماه اینجا نوشتم.روزای بد و روزای خوب رو.آرزوها و احساساتم رو.اشک ها و لبخندهام رو. نوشتم که بمونه برای بعد ها.که بعدها بتونم راحتتر روزهام رو مرور کنم. متشکرم از همه ی دوستانی که اینجا رو میخوندند؛ چه خاموش و چه روشن. متشکرم از دوستانی که همیشه ه, ...ادامه مطلب

  • سوگند

  • اگه بهم بگن تو چه روزی واقعا "زندگی" کردی؟! قطعا میگم روزی که موفق شدم دلی رو شاد کنم و آرزویی رو برآورده.روزی که موفق شدم یه لبخند از تهِ دل برای کسی بسازم.یه شادی عمیق و فراموش نشدنی ... اون روزه که من واقعا زندگی کردم .., ...ادامه مطلب

  • ملتِ فضول

  • خانوم ت را از روزهای دبستان میشناسم.صاحب لوازم تحریری نزدیک مدرسه بود.هرروز وقتی زنگ خانه میخورد با بچه ها دوان دوان به مغازه ی کوچکش میرفتیم و برچسب باربی و دفترچه ی خاطرات و این چیز ها میخریدیم. القصه این خانوم ازآن سالها با ما آشناست.چند روز پیش با مامان برخوردی داشت و از آنجا فهمیدم که ایشون زی, ...ادامه مطلب

  • آخرین پست نودوپنج

  • امروز که داشتم ست هفت سین رو از تو کمد در میاوردم تا رو میز بچینم،باورم شد که جدی جدی فردا عیده. نودوپنج انقدر زود گذشت که انگار دیروز بود که سفره رو جمع کرده بودم... خواستم از نودوپنج بنویسم اما فکر میکنم هرچی لازم بود رو تو چند پست قبل راجبش گفتم .. نودوپنج تموم شد.یک سال گذشت باهمه ی تلخی ها و , ...ادامه مطلب

  • کلاهمم افتاده باشه اونجا دیگه نمیرم برش دارم !

  • پیش هر دوست فارغ التحصیلی نشستم گفت از دوری دانشگاه و خاطرات و روزای خوبش داره دیوونه میشه !  فکر کنم جزو انگشت شمارانی باشم که دلم برای هیچی ه دانشگاه تنگ نمیشه !! درسته بهم خوش نگذشته و خاطرات چندان خوبی ازش ندارم؛و حتی خاطرات خیلی بدی ازش دارم و خیلی تو اون چند سال عذاب کشیدم؛اما در عوض الان خاط, ...ادامه مطلب

  • دست ها و صدا ..

  • از پشت ویترین توجهم را جلب کردند.زن خیلیییی کم سن و سال تر بود.اما مرد خیلی هم پیر نبود..یک پسر کوچک داشتند که در کالسکه خوابیده بود.مرد به داخل مغازه آمد.ایستادم و سلام کردم و خوش آمد گفتم ..مرد دست به سینه گذاشت و تعظیم کرد.. در دل گفتم چه مشتری مودبی  ...! ناگهان متوجه شدم زن از پشت شیشه ؛ با دست, ...ادامه مطلب

  • تو آسمانی و من آن تک درخت کهسارم ..

  • با همکلاسی دانشگاهم نشسته بودیم رو جدول و باهم حرف میزدیم . یهو پرسید تو چطور انقدر قشنگ حجاب میگیری؟ همه ی خونواده تون محجبه ن؟ براش تعریف کردم انگیزه ی محجبه شدنم چی بوده و چه قصه ای داشته.  دلش کشید سمت مشهد و گفت دوم دبیرستان که بودم از طرف مدرسه برده بودنمون مشهد.اسفند ماه بود.ایام عزاداری صفر؛ شهادت حضرت رسول و امام رضا.همه ی اتاق های هتل پر بودند.برای همین ما رو بردن طبقه ی آخر هتل؛ که به عنوان سلف ازش استفاده میشد.تا اتاق ها خالی شه.تو خیابونای مشهد؛ مردم مثل رودخونه در جریان بودند و سمت حرم میرفتند.اون طبقه به سمت حرم پنجره داشت ...رفتم سمت پنجره.برای اولین بار گنبد طلای حرم رو ازونجا دیدم ..سرمو تکیه دادم به پنجره و شروع کردم به اشک ریختن...اشک میریختم و زیرلبم باهاش حرف میزدم... ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • عنوانم نمیاد!!

  • -مشتری:این چنده؟ +من:فلان قدر. -اون چنده؟! +فلان قدر. -اون یکی چنده؟! +فلان قدر -خانوم جنس حراجی نداری؟! من در حالیکه میگم چند لحظه؛یه سری بلوز که خودمون سی و هشت خریده بودیم و برند گپه و با اینکه قشنگه ولی خوب فروش نرفته و میخوایم زیر قیمت ردش کنیم رو روی ویترین میارم و نشونش دادم. گفتم این تو حراجه زیر قیمت خرید.28 تومن! مرتیکه پررو میگه بیست بده ببرم! :| گفتم شرمنده؛ یه هزار تومنی پایین تر نمیشه.الان یه جوراب شلواری (ترک) 28 تومنه!!  اونوقت بلوز آستین بلند مارکدار رو میخوای ببری 20تومن؟!  گفت این جوراب شلواری که پای دخترمه چند خریده باشم خوبه؟! خواستم بگم ده تومن؛یه مکث کردم و گفتم پونزده تومن. شوهره گفت سیزده تومن! یه لبخند زدم گفتم قیمتش همینه. زنه گفت چرا؟! چون تو پای بچه ی من بود گفتی انقدر؟! گفتم ازونجایی که میبینم شما برای یه بلوز که مارکم هست و هجده تومن زیر قیمت خرید مغازه داره؛ بیشتر از بیست تومن پول نمیدید!!! خلاصه دیدم چهار نفری کم آوردن یهو هی زر میزدند مخ منو میخوردن.میل بیرون رفتن از مغازه هم نداشتن.د آقا برو بیرون وقتی وسعت نمیرسه.چرا رو اعصاب فروشنده راه میری لامصب, ...ادامه مطلب

  • "نیلوفر نعیمی"

  • چند روزه که پیج اینستام قفله.یه نفر با اکانت "نیلوفر نعیمی" تو اینستاگرام بهم درخواست داده که اکسپتش کنم . هیچ فالوور و فالویینگ و پستی هم نداره.ور منطقی عقلم میگه که تو که بیشتر اوقات؛ ورود عموم به پیجت آزاده.طرف هم اسم خودتم که هست.چرا اکسپتش نکنی؟! ور غیر منطقی عقلم میگه که چرا یه نفر با یه اکانت بی عکس و نشون و بی فالوور و فالووینگ با اسم و همچین فامیلی باید بیاد تورو فالو کنه؟!اونم جزو اولین نفرات؟؟!!! پس همینجا بلاکش کن که درسی باشه برای همه ی پیج های بی نام و نشون و مرموز. پ ن: ترکیب اسم و فامیلش .. واقعا گاهی چه اتفاقات مسخره ای پیش میاد و چه چیزایی رو یادآوری میکنه... , ...ادامه مطلب

  • روزگارِ غریبیست ..

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • نیلوفر نعیمی 2

  • معما چون حل شود؛ بسیار خنده رود :))))) حل شد آقا حل شد.خوب شد بلاکش نکردم!!! فکر میکردم هرکسی باشه جز این کله پوک :))))  دوستان ! لطفا اسم شناسنامه ایتون رو دوست داشته باشید؛فامیلیتون رو درست بنویسید و این همه ابهام و ایهام برای ملت درست نکنید.باشد که رستگار شوید :))), ...ادامه مطلب

  • متولد چندی؟!

  • امروز از صبح علی الطلوع؛ هرکی بهم رسیده بی مقدمه پرسیده متولد چندی؟! :] هربارم که پرسیدند خانومی کردم گفتم هفتادوچندم.با همین لبخند ژکوند :] بعدم یه آخی عزیزم(!) شنیدم!!! تا حالام به شونصدمین نفر جواب دادم.ولی الان دیگه حساس شدم روی این سوال :||| اگه امروز فقط یه نفر دیگه ازم بپرسه متولد چندی میپرسم چطور مگه؟!  اصن خودت متولد چندی؟! :|| والا! , ...ادامه مطلب

  • والا با این رمزاشون

  • ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • فقط خودت ...

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • مجموعه اقداماتِ مزخرفِ بی اثر در راستای بهبود حال

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها